بارها گفتهام و بار دگر میگویمکه من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاندآن چه استاد ازل گفت بگو میگویم *
هر که دلارام دید از دلش آرام رفتچشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیمپرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافتسرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعلهای برفروخت پرتو خورشید عشقخرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبرطاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمیحاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوختآخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستانراه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولیمی چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت **